سیگار نیم‌سوز



سلام.

 

خیلی فکر کردم که برای پست اول چی راجع به خودم بنویسم. مثلا فکر کردم که چطور بگم غمگینم ولی امیدهای کوچیک و بزرگ دارم که مواظبمن. اما راستشو بخواید بیشتر از این، در این لحظه چیزی در سرم جمع نمیشه.میخوام بعدا برم و قسمت درباره ی من رو پر کنم. پس فعلا قلم رو می سپارم به دست های قدرتمند آلبر کامو تا در موردم خیلی کوتاه بهتون بگه.


من متوجه شدم که، در اعماق نفرت درونم، عشقی بی پایان وجود دارد.
من متوجه شدم که، در انتهای گریه درونم، لبخندی بی‌مانند وجود دارد.
من متوجه شدم که، در پیچیده‌ترین آشوب‌های درونم، آرامشی عمیق وجود دارد.
من متوجه شدم که، در اعماق زمستان درونم، تابستانی دلپذیر وجود دارد.
و این‌ها به من شادی می‌دهند. و به همین دلیل است که برایم مهم نیست دنیا با بیرحمی بر من فشار بیاورد، زیرا که در درونم چیزی قویتر، با آن مقابله می‌کند.

 


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

در گاه رسمی گروه خبری خورشید تــولــّی زنگ انشاء saz-music طراحی لوگو،سربرگ،ست اداری،کاتالوگ،عکاسی صنعتی پرتال آموزش،مشاوره،کنکور/قبولی تضمینی کنکور باراد،مشاوره تضمینی کنکور باراد سِه‌لَت سلین ماه کیش My Crazy Memories